سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جواد

ارزو

    نظر

سلام اینم یه داستان:

مردی  بسیار فقیر بود و پدر پیری داشت که نابینا بود در ضمن بچه دارم نمیشد روزی دراثر کاری خوب فرشته ای به او گفت تو فقط میتونی یه ارزو کنی تا من اونو براورده کنم.پدرش گفت ارزو کن من بیتا شم زنش گفت ارزو کن بچه دار شیم و خودش دوست داشت پولدار شه.

به نظر شما اون چه ارزویی کرد؟

اون ارزو کرد:خدایا بابام بچمو تو گهواره ی طلا ببینه.


یک مجادله طبی و خواندنی

    نظر

مجادلة طبّی خواندنی امام صادق(ع) با یک طبیب هندی
ربیع حاجب می‌گوید: روزی طبیبی هندی در مجلس منصور کتاب طب می‌خواند، در حالی که امام صادق(ع) در آنجا حضور داشت. چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت، به امام ششم(ع) گفت: دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود: «نه، زیرا آنچه من می‌دانم از دانش تو بهتر است.» طبیب پرسید: تو از طب چه می‌دانی؟ حضرت فرمود: «من حرارت را با سردی و سردی را با گرمی، رطوبت را با خشکی و خشکی را با رطوبت درمان می‌کنم و مسئلة تندرستی را به خدا وا می‌گذارم و برای تندرستی دستور پیامبر(ص) را به کار می‌برم که فرمود: «شکم، خانه درد است و پرهیز، درمان هر دردی است و تن را به آنچه خوی گرفته، باید عادت داد.»

طبیب گفت: طبّ جز این چیزی نیست. امام گفت: «می‌پنداری که من این دستورها را از کتاب‌های بهداشتی یاد گرفته‌ام؟ طبیب گفت: آری، امام فرمود: من اینها را از خدا فرا گرفته‌ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم یا تو؟ طبیب گفت: البتّه من. امام(ع) فرمود: اگر این چنین است من از تو پرسش‌هایی می‌پرسم، تو پاسخ بده. طبیب گفت: بپرس.

امام صادق(ع) پرسش‌های زیر را از طبیب هندی پرسیدند:
چرا جمجمة سر چند قطعه است؟
چرا موی سر بالای آن است؟
چرا پیشانی مو ندارد؟
چرا در پیشانی، خطوط و چین وجود دارد؟
چرا ابرو بالای چشم است؟
چرا دو چشم، مانند بادام است؟
چرا بینی میان چشم‌هاست؟
چرا سوراخ بینی در زیر آن است؟
چرا لب و سبیل بالای دهان است؟
چرا مردان ریش دارند؟
چرا دندان پیشین، تیزتر و دندان آسیاب، پهن و دندان بادام شکن، بلند است؟
چرا کف دست‌ها مو ندارد؟
چرا ناخن و مو جان ندارند؟
چرا قلب مانند صنوبر است؟
چرا شُش دو تکّه است و در جای خود حرکت می‌کند؟
چرا کبد (جگر) خمیده است؟
چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا می‌گردند؟
چرا گام‌های پا میان تهی است؟
طبیب هندی در پاسخ به تمامی پرسش‌های بالا گفت: نمی‌دانم.
امام فرمود: من علّت اینها را می‌دانم. طبیب گفت: بیان کن.
امام فرمود:
ـ جمجمه به دلیل اینکه میان تهی است، از چند قطعه، آفریده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ویران می‌شد، بنابراین چون چند قطعه است، دیرتر می‌شکند.
ـ مو در قسمت بالای سر است، چون از ریشة آن روغن به مغز می‌رسد و از سر موها که سوراخ است، بخارها بیرون می‌رود و سرما و گرمایی که به مغز وارد می‌شود، دفع می‌شود.
ـ پیشانی مو ندارد، برای آنکه روشنایی به چشم برسد.
ـ خطّ و چین پیشانی نیز عرقی را که از سر می‌ریزد، نگه می‌دارد تا وارد چشم‌ها نشود و انسان بتواند آن را پاک کند، مانند رودخانه‌ها که آب‌های روی زمین را نگهداری می‌کنند.
ـ ابروها بالای دو چشم قرار دارند تا نور به اندازة کافی به آنها برسد. ای طبیب، نمی‌بینی وقتی شدّت نور زیاد است، دست خود را بالای چشم‌ها می‌گیری تا روشنی به مقدار کافی به چشم‌هایت برسد و از زیادی آن پیشگیری کند؟!
ـ بینی بین دو چشم قرار دارد تا روشنایی را بین آنها به طور مساوی تقسیم کند.
ـ چشم‌ها شکل بادام هستند تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید. اگر چشم چهار گوش یا گرد بود، میل در آن به درستی وارد نمی‌شد و دوا به همه جای آن نمی‌رسید و بیماری چشم درمان نمی‌شد.
ـ خداوند سوارخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن پایین بیاید و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بینی در بالا بود، نه فضولات از آن پایین می‌آمد و نه بوی چیزی را
در می‌یافت.
ـ سبیل و لب را بالای دهان آفرید، تا فضولاتی را که از مغز پایین می‌آید، نگه دارد و خوراک و آشامیدنی به آن آلوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از آلودگی پاک کند.
ـ برای مردان محاسن (ریش) را آفرید تا نیازی به  پوشاندن سر نداشته باشند و مرد و زن از یکدیگر مشخّص شوند.
ـ دندان‌های پیشین را تیز آفرید تا گزیدن آسان گردد و دندان‌های آسیاب را برای خرد کردن غذا پهن آفرید، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندان‌های آسیاب را مانند ستونی که در بنا به کار می‌رود، استوار کند.
ـ دو کف دست را بی‌مو آفرید تا لمس کردن با آنها صورت گیرد. اگر کف دست مو داشت، وقتی انسان به چیزی دست می‌کشید به خوبی آن را حس نمی‌کرد.
ـ مو و ناخن را بی جان آفرید، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زیباست. اگر جان داشتند، بریدن آنها همراه با درد زیادی بود.
ـ قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باریک قرار داد تا در ریه‌ها در آید و از باد زدن، ریه خنک شود.
ـ کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود.
ـ خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد تا انسان به جهت پیش روی خود راه رود و به همین علّت حرکات وی میانه است و اگر چنین نبود، در راه رفتن می‌افتاد.
ـ پا را از سمت زیر و دو سوی آن، میان باریک ساخت، برای آنکه اگر همة پا بر روی زمین قرار می‌گرفت، مانند سنگ آسیاب سنگین می‌شد. سنگ آسیاب چون بر سر گردی خود باشد، کودکی آن را بر می‌گرداند و هر گاه بر روی زمین بیفتد، مردی قوی به سختی می‌تواند آن را بلند کند.»
آن طبیب هندی گفت: اینها را از کجا آموخته‌ای؟ امام(ع) فرمود: «از پدرانم و ایشان از پیامبر(ص) و او از جبرئیل، امین وحی و او از پروردگار که مصالح همة اجسام را می‌داند.» طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترین مردم روزگاری.
راستی چه شگفت‌انگیز است که حضرت صادق(ع) بدون در دست داشتن ابزار امروزی که وسیله شناخت درون و برون انسانند، در گوشه‌ای از شهر «مدینه» برای یک طبیب هندی، شگفتی‌های خلقت انسان را با دلایل محکم بیان می‌فرماید.

عجب امامی داریما من که افتخار میکنم.

برگرفته از:ravazadeh.blogfa.com با اندکی تغییر


اعمال روز28صفر

    نظر

روز وفات خاتم الانبیاء

روز بیست و هشتم سنه یازدهم روز وفات حضرت خاتم الا نبیاء صَلَوات اللّهِ عَلَیْهِ وَ الِهِ است و روز وفات روز دوشنبه بوده بالاتفاق و در وقت وفات سنین عمر مبارکش به شصت و سه رسیده بود چهل سال از سنّ شریفش ‍ گذشته بود که وحى بر حضرتش نازل شد و بعد از آن سیزده سال در مکّه مردم را دعوت به خداپرستى نمود و پنجاه و سه سال داشت که به مدینه هجرت فرمود و در سال دهم هجرت وفات فرمود و امیرالمؤ منین علیه السلام متوجّه غسل و حنوط آن حضرت شد و بعد از تغسیل و تکفین بر آن جناب نماز گذارد پس دسته دسته اصحاب آمدند و بدون امام بر آن حضرت نماز گذاردند و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن جناب را در حجره طاهره در همان محلى که از دنیا رفته بود مدفون ساخت از انس بن مالک روایت است که چون از دفن پیغمبر صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله فارغ شدیم حضرت فاطمه عَلیهَا السَّلام سوى من آمد و گفت اى انس چگونه نفس ‍ شما همراهى کرد که خاک بصورت پیغمبر صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله بریزید پس گریست و فرمود:

 

[یا اَبَتاهُاَجابَ رَبّا دَعاهُ       یا اَبَتاهُ مِنْ رَبِّهِ ما اَدْناهُ]
پدرجان پاسخ دادى پروردگارت را که تو را خواند       پدر جان چقدر به پروردگار خود نزدیکى
الخ و لَنِعْمَ ماقیلَ       تا به آخر و چه خوب گفته :
اى دو جهان زیر زمین از چه اى       خاک نه اى خاک نشین از چه اى

 

و به روایت معتبر است که آن مُخدّره مشتى از خاک پاک آن قبر مطهّر گرفت و بر دیدگان گذاشت و گفت :

ماذا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ اَحْمَدٍ       اَنْ لا یَشَمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِیا
کسى که قبر احمد را ببوید چه بکند؟       باید که تا پایان عمر22 عطرى را نبوید
صُبَّتْ عَلىَّ مَصآئِبٌ لَوْ اَنَّها       صُبَّتْ عَلَى الاْیّامِ صِرْنَ لَیالِیا
فرو ریخت بر من مصیبتهایى که اگر آنها       بر روز روشن ریخته بود شب تار مى گشت

 

و شیخ یوسف شامى در دُرُّ النَّظیم نقل کرده که آنحضرت این اشعار را در مرثیه پدر فرموده :

قُلْ لِلْمُغیَّبِ تَحْتَ اَطْباقِ الثَّرى       اِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتى وَنِدائیا
بگو بدانکه در زیر توده هاى خاک پنهان شده       که اگر تو فریاد و نداى مرا مى شنیدى
صُبَّتْ عَلىَّ مَصآئِبٌ لَوْ اَنَّها       صُبَّتْ عَلَى الاْیّامِ صِرْنَ لَیالِیا
که فرو ریخته بر من مصیبتهایى و اگر آنها       بر روز روشن فروریخته بود شب تار مى گشت
قَدْ کُنْتُ ذاتَ حِمىً بِظِلِّ مُحَمَّدٍ       لا اَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَکانَ حِمالِیا
براستى که من در سایه محمد پشتیبانى داشتم       و ترسى از ظلم کسى نداشتم و او جورکش من بود
فَالْیَوْمَ اَخْضَعُ لِلذَّلیلِ وَاَتَّقى       ضَیْمى وَاَدْفَعُ ظالِمى بِرِدآئیا
ولى امروز در برابر اشخاص خوار فروتن گشته واز ستم       بر خود مى ترسم و ستمگرم را با جامه دور مى کنم
فَاِذا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ فى لَیْلِها       شَجَناً عَلى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَباحِیا
پس اگر مرغ قُمرى شبانگاه بگرید       از روى اندوه بر شاخسارى من در روز بگریم
فَلاََجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسى       وَلاَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فیکَ وِشاحِیا
قرار دهم اندوه را پس از تو مونس خود       و دانه هاى اشک را بصورت گردن بندى درآورم

برگرفته از:khatampnu.blogfa.com